شب سال نو بود. تنها، پا برهنه روی ماسه های داغ قدم می زدم. دامن ابریشمی بنفشم روی ماسه ها کشیده می شد. همه در بزرگ ترین سالن هتل شهر گرمسیری مشغول رقص و پایکوبی بودند. باد می پیچید لابه لای موهای صورتی ِ خیسم. بوی شور اقیانوس مشامم را نوازش می داد. نقطه های روشن ریز از دور سوسو می زدند. مسیرم را به سمت نقطه های نورانی کج کردم. هر چه نزدیک تر میشدم نقطه ها بزرگ و بزرگ تر میشدند . تا شدند فانوس های نورانی که در آن شب بلند می درخشیدند. و شد این عکس.
سریلانکا ـ کندی
برچسبها: سفرها, عکس